محل تبلیغات شما

اصولا  سه ماه تابستان برای من سه ماه احساس گناه کردن است  اسم من گرگ است یک برادر بزرگ تر از خودم دارم به نام رودریک و یک برادر کوچک تر از خودم دارم که اسمش مانی است  اسم مادرم سوزان واسم پدرم فرانک است  این کتاب در مورد خاطرات روزانه ی من است  راستش یک دلیل دیگر هم برای نوشتن این کتاب دارم اینکه آبروی رودریک را ببرم  الان میخوام داستان امروزم را با رودریک بنویسم امروزمن داشتم با پلستیشنم بازی میکردم که رودریک کتاب خاطراتم را برداشت و برای اینکه خاطرات احمقانه ام را بخواند برارودرری همین رفت سمت اتاقش ولی افتاد زمین من کتاب رابرداشتم ورفتم اتاقم در را قفل کردم و کتابم را قایم کردم چند ساعت گذشت ومن دستشویی داشتم ولی رودریک هنوز پشت در ایستاده بود محکم در را باز کردم ولی رودریک نبود فقط کفشش بود داشتم دستویی میکردم که رودریک یهویی از حمام امد و کل دستشوییم هم ریخت روش هم رو زمین همون موقع مامان امد و فکر کرد من دارم رودریک را اذیت میکنم و گفت که فورا باید دستشویی را تمیز کنم من تا امدم راست بگویم رودریک گفت که اومده حمام کنه و من امدم اذیتش کنم بعد راست گفتم  ولی مامان حرفم را باور نکرد        این داستان ادامه دارد

خاطرات یک بچه ی چلمن1 برادر احمقی به نام رودریک قسمت2

خاطرات یک بچه ی چلمن 1 برادر احمقی به نام رودریک

رودریک ,کتاب ,یک ,داشتم ,برادر ,ولی ,خودم دارم ,از خودم ,تر از ,    ,به نام

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

[ Ismail Yk Fan club ]